شعرهای حسین شادمهر




اندوه و غم از سینه تکاندیم

از سینه غم و کینه تکاندیم


اسفند شد و این شب عیدی

آن غصّه‌ی دیرینه تکاندیم


از پنجره و مبل گرفتیم

تا پرده و آیینه تکاندیم


آویز شدیم از در و دیوار

چون گله‌ی بوزینه تکاندیم


کردیم از آن شنبه چو آغاز

تا آخر آدینه تکاندیم


بر صورت ما ماند سیاهی

تا دوده ز شومینه تکاندیم


با معده‌ی خالی به شب و روز

با دست پر از پینه تکاندیم


در قالب یک کار گروهی

نرّینه و مادینه تکاندیم


تا شرّ نشود نوعِ تکان‌ها

با حفظ طمأنینه تکاندیم


رفتیم خرید شب عید و

سرمایه‌ی نقدینه تکاندیم


وامی که گرفتیم یهو رفت

جیب کت پشمینه تکاندیم


القصه، تکاندیم و تکاندیم

با زحمت بیشینه تکاندیم


 حسین شادمهر


شب عید آمد و وقت خرید است

دوباره نوبت بازار عید است


دوباره جنس بنجل توی بازار

به اسم اینکه اجناس جدید است


دوباره باز مسئول گرامی

مهیای بسی وعده وعید است


تمام وعده‌هایش حرف مفت است

همین جوری، بدون سررسید است


گرانی‌های تازه توی راهند

نه با شیب ملایم، که شدید است


نه آجیلی، نه مرغی، نه کبابی

مرا از سفره اینها ناپدید است


شب عید است و فال بخت، اما

دل بی دولت من ناامید است


به رویم بسته شد درهای بسیار

کمربندم پر از دسته کلید است


علیرغم تمام این مسایل

حلول سال نو آیا مفید است؟


دعا کردیم "حوّل حالنا" را

شود به حال ما؟ خیلی بعید است

 

حسین شادمهر




جان من گوشت نخور، گوشت ضرر دارد هان!
در صف گوشت نرو، چون که خطر دارد هان!

می‌فشارند تو را بس که همه از سر مهر
هر که رفته، به یقین درد کمر دارد هان!

و اگر برد کسی جان به سلامت از صف
استخوان کمرش شاه فنر دارد هان!

مرد همسایه اگر گوشت خریده بی صف
مطمئناً سر صف، چند نفر دارد هان!

گوشت با قیمت کم، گر به تو می‌داد کسی
تو از او گوشت نخر، گوشت خر دارد هان!

"مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش"
او هم از گوشت مرا باز حذر دارد هان!

مشکل گوشت اگر هست ولی شکر هنوز
چه کسی از نود و هشت خبر دارد؟ هان!


« حسین شادمهر »
(رومه قانون، ضمیمه طنز بی‌قانون)



لایک

حسین شادمهر


عکسی از رخسار ایشان لایک خورد

عکس بی‌شلوار ایشان لایک خورد

 

رستوران آنچنانی رفته است

سفره‌ ناهار ایشان لایک خورد

 

با لبان غنچه‌اش سلفی گرفت

دلبری از یار ایشان لایک خورد

 

در هنر،‌ ورزش، ت، اقتصاد

لیست آثار ایشان لایک خورد

 

چرت و پرتی را نموده منتشر

دفتر اشعار ایشان لایک خورد

 

جای عکس خود، کلنگی را گذاشت

باز، آواتار ایشان لایک خورد

 

پخش شد در اینستا کار بدش

کار ناهنجار ایشان لایک خورد

 

منتشر شد عکس ایشان روی جلد

صفحه اخبار ایشان لایک خورد

 

گربه‌ نازش اخیرا مرده است

صحنه‌ غمبار ایشان لایک خورد

 

چون سلبریتی‌ست ایشان لاجرم

هر رقم رفتار ایشان لایک خورد


(رومه قانون، ضمیمه طنز بی‌قانون)


سر خط اخبار را تکذیب کرد

جمله‌ بودار را تکذیب کرد

 

با هفشتا شغل دائم، همچنین

مشکلات کار را تکذیب کرد

 

ما که افتادیم زیر خط فقر

گرچه او آمار را تکذیب کرد

 

پول بیت‌المال را چاپیده‌اند

ی بسیار را تکذیب کرد

 

از کنار سفره پر آب و رنگ

قحطی بازار را تکذیب کرد

 

در خبر پیچید گاهی پچ پچی

اذیت و آزار را تکذیب کرد

 

گفت: مالیدن جواب مشکل است

سختی بیمار را تکذیب کرد

 

در زمان ثبت نام مدرسه

پول با اجبار را تکذیب کرد

 

شهردار شهر ما در یک تماس

آسمان تار را تکذیب کرد

 

مد شده تکذیب کردن پیش ما

هر کسی گفتار را تکذیب کرد

 

فی‌المثل شخص شخیص محتکر

بودن انبار را تکذیب کرد

 

یا فلان فرزند گشته ناخلف

بر لبش سیگار را تکذیب کرد

 

یا فلان فاسد که رفت آن‌سوی مرز

پوشه‌‌ اقرار را تکذیب کرد

 

عکس ناجور فلان کس رفت لو

بودن با یار را تکذیب کرد

 

کلّه بوی قرمه‌سبزی می‌دهد .

باید این اشعار را تکذیب کرد


حسین شادمهر

(رومه قانون، ضمیمه طنز بی قانون، 97/11/13)


صدها شکوفه‌ی برف

از آسمان فرو ریخت

سرما به گردن سرو

قندیلی از یخ آویخت

 

در آشیانه گنجشک

رفته به بستر خود

چون که پتو ندارد

پیچیده در پر خود

 

آرام و ناز خوابید

رویش سفید شد باز

خواب بهار را دید

غرق امید شد باز


حسین شادمهر

* رومه اطلاعات، ضمیمه آفتاب مهتاب، 97/11/04



 

باریدن باران .

              دو نفر .

                      با یک چتر

 

پاییز،

      شروع یک سفر،

                        با یک چتر

 

من منتظر تو مانده‌ام

                         در باران

 

یک روز بیا مرا ببر

                      با یک چتر

 

حسین شادمهر


 

 

باریدن باران .

                  دو نفر .

                               چتری باز

همراه شدن کنار هم،

                                   راه دراز

گل‌های انار،

خنده‌هایی پر سیب

تبریک؛

               که پاییز شد از نو آغاز

 

حسین شادمهر

 

 



گریه نمی‎کنم اگر
اشکی نمونده تو چِشام
حرفی نمی‎زنم اگر
نایی نمونده تو صِدام

دردی شبیه دوری نیست
چاره به جز صبوری نیست

دنیا برای عاشقا
چیزی به جز قفس نبود
آب و هواش ابری بود
دلتنگیاش بس نبود

دردی شبیه دوری نیست
چاره به جز صبوری نیست

عمرم به بی کسی گذشت
خوشی برام یه خواب بود
آخر این غصه کجاست
پرسش بی جواب بود

دردی شبیه دوری نیست
چاره به جز صبوری نیست

معنی نداره فاصله
وقتی دلا پیش همن
ما هر دومون پیرو عشق
این دلا هم کیش همن

دردی شبیه دوری نیست
چاره به جز صبوری نیست

 

حسین شادمهر

 

 


خدا را شکر دشواری نداریم
گرانی و گرفتاری نداریم


همه مردم سر کارند طوری
که اصلاً هیچ بیکاری نداریم


به سرعت پیش رفته طرح‌هامان
که وقت بهره‌برداری نداریم


برای کار و استخدام هرگز
نه آقازاده سالاری نداریم


مدارس هم که کلاً رایگان است
کمک از نوع اجباری نداریم


دلار و رب و مرغ و پوشک و گوشت…
چنین کابوس تکراری نداریم


برای نرخ بنزین مثل هرسال
گرانی‌های ادواری نداریم


حقوق کارمندی است مکفی
نیازی هم به شب کاری نداریم


حساب دخل و خرج ما چه رند است
هراس از کسر اعشاری نداریم


از آن روزی که «خودمالی» نمودیم
خدا را شکر بیماری نداریم


کنار هم، همه در صف، شب و روز
نزاع و مردم آزاری نداریم



ولی حیف آنچه گفتم خواب خوش بود
که اصلاً توی بیداری نداریم!


حسین شادمهر




تمام برو و بیا مال من
بریز و بپاش و صفا مال من

بیا عادلانه که قسمت کنیم
یکی مال تو، شصت تا مال من

امور طویله همه مال تو
مدیریت روستا مال من

جنوب پر از خاک ده مال تو
شمال خوش آب و هوا مال من

زن بیوه‌ی مش رجب مال تو
ولی دختر کدخدا مال من

بز پیر نر، پنج تا مال تو
یکی گاو گوساله‌زا مال من

الاغ  دو پا لنگ تقدیم تو
همین اسب رقصنده پا مال من

همین جا تو گردشگری کن، بمان
سفرها به هر ناکجا مال من

ببین هر دوشان مال یک شرکت است
ژیان مال تو، زانتیا مال من

برایت همین سیکل هم کافی است
پز مدرک دکترا مال من
-
ژن خوب دارم از آنجا که من
هر آنچه که خوبی لذا مال من

حسین شادمهر




 

«چند همسری»

 

زن گرفتن خوب، اما زن یکی
زن بگیر ای جان، ولی حتماً یکی

 

این بلای آسمانی لازم است
تا که باشد توی هر مسکن یکی

 

دور باش از میل تجدید فراش
تا نخوردی گرز مردافکن یکی

 

زیرکی می‎گفت: چون که زن گل است
رُز یکی، کوکب یکی، سوسن یکی

 

گفتمش: درهر گلی صد خار هست
من ندارم طاقت سوزن یکی

 

عطر خوشبو بر بدن عالی؛ ولی
شخص عاقل می‎زند بر تن یکی

 

پول شلوار اضافی چون که نیست
کرده‎ام شلوار و پیراهن یکی

 

آنچه گفتم شرط عقل است ای پسر
زن بگیر اما شبیه من یکی

 

حسین شادمهر

 

 


شنیدم که دوباره کشف کردند

برای نفت میدان جدیدی

مرا از این خبر صد ترس افتاد

که یعنی نفت خواران جدیدی

دوباره بوی نفت آمد مشامش

دوباره پهن شد خوان جدیدی

دوباره باز هم در روغن افتاد

برای عده‎ای نان جدیدی

دوباره رونق خوبی گرفته

فروش نفت و دکان جدیدی

برای اختلاس و رانت خواری

مهیا گشته امکان جدیدی

مبادا که بیاید توی اخبار

خبرهای فراوان جدیدی

که پول نفت را دادیم یکجا

به آقازاده‎ی جان جدیدی

دعا کردم که باشد این خبر هم

دوباره باز چاخان جدیدی

ندارم طاقت این را شنیدن

که ما  کردیم خسران جدیدی

که دوشیدند و بردند و ندادند

بدون هیچ پایان جدیدی

لذا شایسته دیدم تا بگویم

شما را فکر شایان جدیدی

برای حفظ این میدان ضروریست

به پا دارید اُرگان جدیدی

دکل‎ها را بپایید و بگیرید

برایش یک دکلبان جدیدی

فروش نفت آن را واگذارید

به یک شایسته انسان جدیدی

برای بشکه‎های نفت باید

گماریدن نگهبان جدیدی

حواس جمع تا برّه نیفتد

به گیر تیز دندان جدیدی

همه هول و بلا دارم مبادا

بیاید پیش جریان جدیدی

حسین شادمهر


جای گفتن سلام بوق می‌زنم
بهرعرض احترام بوق می‌زنم

صبح در جواب لوطیان شهرمان
جای چاکر و غلام بوق می‌زنم

هم برای عرض خیر مقدم و درود
در جلوی هر مقام بوق می‌زنم

هم زمان دلخوشی - کمی بلندتر-
هم زمان غصه‌هام بوق می‌زنم

در قبول و رد گفته‎ی مقابلم
در تبادل پیام بوق می‌زنم

در وداع میزبان خویش نیمه شب
توی کوچه ناتمام بوق می‌زنم

هم برای عرض تسلیت به دوستان
دل شکسته، تلخکام بوق می‌زنم

در مراسم عروسی و نشاط نیز
در میان ازدحام بوق می‌زنم

گاه می روم مسافرت به روستا
پس برای مرغ و دام بوق می زنم

کلّه‌ی سحر شروع می کنم به بوق
تا زمان صرف شام بوق می‌زنم

با فراز و با نشیب قیمت دلار
با سقوط هر سهام بوق می‌زنم

دکتر و مهندس و وزیر می‌زنند
من که هستم از عوام، بوق می‌زنم

سرنشین تک که دور دور می‌کند
این منم که مستدام بوق می‌زنم

با پراید یا سمند، صفر یا لگن
هر چه بود و هر کدام، بوق می‌زنم

بوق زد اگر کسی برای من، یقین
تا بگیرم انتقام، بوق می‌زنم

در جواب اعتراض دیگران به خود
جای فحش زشت نام بوق می‌زنم

من برای جذب عضو و کسب لایک هم
توی اینستاگرام بوق می‌زنم

با دهان خود برای خنده هم شده
گاه روی پشت بام بوق می‌زنم

البته برای کار توی فیلم‎ها
جای برخی از کلام بوق می‌زنم

توی شعر من چقدر بوق بوق بود
جای حُسن اختتام، بوق می‌زنم

 


حسین شادمهر

 


من از دست تو دلخونم ترافیک
کلافه، گیج و محزونم ترافیک


گرفتارم به بوق و دود و ترمز
نشسته توی فرغونم ترافیک


خیابان‌ها شلوغ و پر هیاهو
که گویی در شبیخونم ترافیک


خروج دود اگزوز باز کرده
به زیر سرب مدفونم ترافیک


دو ساعت مانده‌ام پشت چراغ و
ندارم عقل و مجنونم ترافیک


به جز لایی‌کشی یا شانه خاکی
مطیع امر قانونم ترافیک


سیاهم می‌کنی طوری که محتاج
به دوش و آب و صابونم ترافیک


گرفتار تو بودم هر شب و روز
اسیر تو هم اکنونم ترافیک


سه روز هفته را تعطیل کردی
از این بابت چه ممنونم ترافیک

 

حسین شادمهر

 

 


خبر دادند بنزین هم گران شد

خوراک باک ماشین هم گران شد

 

گران می‎شد همیشه نرم و نازک

ولی این بار سنگین هم گران شد

 

به فکر حمل و نقلِ با الاغی

نه جانم یونجه و زین هم گران شد

 

خیارِ شور و لیمو ترش  و گوجه

انار و سیب شیرین هم گران شد

 

نگو ربطی ندارد این گرانی

که سنگ پای قزوین هم گران شد

 

بهای رهن مسکن با اجاره

برای مرد مسکین هم گران شد

 

دقیقاً صبح فردا برف آمد

و بدبختانه پوتین هم گران شد

 

دلار و سکّه هم بالا کشیدند

و ارز ژاپن و چین هم گران شد

 

شدم بیچاره من با چند فرزند

که شیر خشک شاهین هم گران شد

 

از آن سو حق سرویس و خریدِ

لباس و کفش نسرین هم گران شد

 

بهای ثبت نام درس کنکور

برای سام و سیمین هم گران شد

 

برنج و چای را کردم فراموش

که آن نایاب شد این هم گران شد

 

دهان و معده را باید بدوزیم

که چون بالا و پایین هم گران شد

 

ندارم طاقت درد گرانی

چه چاره چون که مرفین هم گران شد

 

به فکر رفتن و مردن نباشی

که خرج کفْن و تدفین هم گران شد

 

حسین شادمهر

 


#ترانه

 

هوا اینجا نفس‌گیره
هوا اینجا چه دلگیره
نداره عاشقی معنا
در اینجا عشق می‎میره

 

دلم بی‌تو چه افسرده‌ست
دل تنهام پژمرده‌ست
هوای دود و دم حتی
منو از یاد تو برده‎ست

 

همه در فکر بازی‌ین
به فکر صحنه‌سازی‌ین
نمیشه دل ببندی چون
همه فِیک و مجازی‌ین

 

هوای خوب و پاکی نیست
برای عشق، خاکی نیست
بسه دیگه نگو از عشق
در اینجا سینه‌چاکی نیست

 

ببارون شعر گیسوتو
بیار اون چشم آهوتو
هوا اینجا چه سنگینه
بیفشون عطر خوشبوتو

 

حسین شادمهر

 

 


به یاد «فرهاد خسروی» نوجوان کولبر

 

در سکوت درّه‎ها فریادها یخ بسته‎اند
جان شیرین رفته و «فرهادها» یخ بسته‎اند


سینه‎ها صندوق ماتم، چشم‎ها دریای شور
خاطرات دلخوشی در یادها یخ بسته‎اند


بر تن تازه درختان می‎خورد شلاق باد
نونهالان در هجوم بادها یخ بسته‎اند


سوز سرمای زمستان، خرمن انبوه برف
باغ را آتش زد و شمشادها یخ بسته‎اند


هیچکس کاری نکرد و هیچکس حرفی نزد
از گلو خون آمد و نقّادها یخ بسته‎اند


-
مُرد اما آخرین فریاد او یک مشت شد
از هراس مشت‎ها، جلادها یخ بسته‎اند

 

حسین شادمهر



بی پسته‌ی خندان شب یلدا
ما را تو بخندان شب یلدا

برنامه‌ی اخبار بیا باز
آقای سخنران شب یلدا

از رونق تولید بگو چند
از خودروی ارزان شب یلدا

یا باز بگو توی خزانه
ارز است فراوان شب یلدا

تکذیب بکن هر چه گرانیست
در حجره و دکّان شب یلدا

از وام بگو بلکه شود باز
این بخت جوانان شب یلدا

از بیمه و دارو تو بگو که
دردش شده درمان شب یلدا

امید بده تا نخورد کس
دیگر غم اسکان شب یلدا

یا حداقل حرفی اگر نیست
دستی تو بجنبان شب یلدا

بشکن بزن و پسته تو بشکن
ما هم به تو حیران شب یلدا

آجیل نداریم و غمی نیست
از زحمت دندان شب یلدا

بی پسته و آجیل نمودیم
آغاز زمستان شب یلدا

 

حسین شادمهر

 

 


امشب شب یلداست، بیا خوش باشیم

این رسم چه زیباست، بیا خوش باشیم

 

از پسته و هندوانه، آجیل و انار

هر چیز مهیّاست! بیا خوش باشیم

 

یارانه گرفتیم و غمی نیست به دل

امشب شب ماهاست، بیا خوش باشیم

 

برنامه‌ی شاد و زنده در تلویزیون

این لحظه در اجراست، بیا خوش باشیم

 

با خواندن اخبار جراید داغیم

انگار نه سرماست، بیا خوش باشیم

 

اخبار گرانی و تورم به تو چه؟

این مشکل آنهاست، بیا خوش باشیم

 

افتاده به زیر خط فقرند همه

منظورنه بر ماست، بیا خوش باشیم

 

نه مشکل اقتصاد داریم نه کار

چون روز هویداست، بیا خوش باشیم

 

غارتگر اموال خزانه امروز

پیش همه رسواست، بیا خوش باشیم

 

با ذکر مشخصات کامل نامش

دیگر نه الفباست، بیا خوش باشیم

 

با هیچ کدام حال ما خوب نشد

بی اذن چپ و راست، بیا خوش باشیم

 

بهتر که گران شد! همگی میدانند

بنزین سرطان‌زاست، بیا خوش باشیم

 

در فکر تورم و گرانی تو نباش

این غصّه‌ی فرداست، بیا خوش باشیم

 

فالی بزن و شعر بخوان، طنز بگو

دنیا پر غوغاست، بیا خوش باشیم

 

دنیا گذران و مال، ارث دگران

این قصّه‌ی دنیاست، بیا خوش باشیم

 

هی گیر نده به من، خودم می‌دانم

اینها همه رویاست، بیا خوش باشیم

 

"پایان شب سیه سپید است" ولی

این شب چه درازاست؛ بیا خوش باشیم

 

حسین شادمهر

 



سلام ای باد وحشی تو کجایی؟
همه ما منتظر تا تو بیایی

بدون تو برای ما نفس نیست
به دور از تو چه بد آب و هوایی

امید ما به دست توست ای باد
مسایل را مگر تو حل نمایی

بدون تو گرفتاریم اینجا
به دودی و به بویی و بلایی

گرفتاریم در صف صبح تا شب
ندارد زندگی در صف صفایی

از آنجا که فشار صف زیاد است
به گوشم می‎رسد هر دم صدایی

بیا ای باد و بوها را ببر تو
اگر در رفته از یک کس خطایی

امیدی نیست مسئولان ما را
تو تنها نقطه‎ی امّید مایی

تو بهتر از مدیران و رئیسان
تو بهتر از فلان مرد حنایی

تمام عمر ما بر باد رفته
نکن بر حال ما بی‌اعتنایی

هوا آلوده، دل آلوده‎تر شد.
مگر ای باد وحشی تو درآیی

 

حسین شادمهر

 


 

تازه شد سال نوی میلادی
هموطن یاد عید افتادی

می‌گشایی تو هم مسنجر را
می‌فرستی هَپی نِیو یِر را

آخر ای جان کریسمس به تو چه؟
مال آنهاست عید، پس به تو چه؟

سال آنها اگر بیست بیست شده
حال ما آنچه خوب نیست شده

وقت ما نیست، کار مانده هنوز
هموطن تا بهار مانده هنوز

 

حسین شادمهر

 

 


«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد»

و گرنه از تو طلب می‌کنند پول زیاد

به ناز و آز طبیبان اگر گرفتاری
تمام دار و ندارت همی رود بر باد

بدا به حال نزارت که در مطب بروی
جواب، خانم منشی تو را نخواهد داد

هوار و ناله‌ اگر می‌کشم نه از درد است
ز دست دکتر بی کارتخوان کشم فریاد

برای بردن پول عمل  به نزد طبیب
بدوز در کت و شلوار خود سه جیب گشاد

گلایه می‌کنم از دست برخی از ایشان
برای سایر آنها درود و رحمت باد

به روح دکتر حاذق دهم هزار درود
طبیب درد کسان بود، زنده بادش یاد

 

حسین شادمهر

 

 


دل بکنم کجا روم؟
طفل منم کجا روم؟
جمع کنم بساط خویش
از وطنم کجا روم؟

زاده‎ی این زمین منم
حافظ سرزمین منم
شادی‎ام از نشاط او
با غم او غمین منم

دل بکنم کجا روم؟ 
از وطنم کجا روم؟


روح و روان من وطن
صاحب جان من وطن
واژه‎ی ناب نام اوست
ورد زبان من وطن

دل بکنم کجا روم؟
از وطنم کجا روم؟


پاره‎ی تن: وطن وطن
مادر من: وطن وطن
شعله‎ فکنده در دلم
عشق کهن: وطن وطن

دل بکنم کجا روم؟ 
از وطنم کجا روم؟


شمع وجود من وطن
بود و نبود من وطن
عنبر و عود من وطن
خاک سجود من وطن

دل بکنم کجا روم؟ 
از وطنم کجا روم؟


جان به فدای او کنم
هر چه برای او کنم
هست محال تا ابد
اینکه جلای او کنم

دل بکنم کجا روم؟ 
از وطنم کجا روم؟

 

حسین شادمهر

 

 


زله از یک طرف، آب و هوا از یک طرف

بر سر ما می‎خورد سنگ بلا از یک طرف

 

یک بلا از آسمان و یک بلا هم از زمین

قسمت ما می‎شود این هر دو تا از یک طرف

 

یک بلا با نام مفسد، یک بلا با نام

یک بلا با نام آقازاده‎ها از یک طرف

 

ساکن این شهر آلوده شدیم و چاره نیست

بوی بد از یک طرف، دود و صدا از یک طرف

 

وضع و حال ما خراب و نمره‎ی ما افتضاح

اقتصاد از یک طرف، جغرافیا از یک طرف

 

می‎کِشد بالا همین طور، می‎کُشد ما را ولی

نرخ ارز از یک طرف، نرخ طلا از یک طرف

 

اندکی یارانه داریم و هزاران خرج و برج

خرج بنزین یک طرف، خرج غذا از یک طرف

 

توی میدان بلا بدجور گیر افتاده‎ایم

می‎کشد ما را به خود آهنربا از یک طرف

 

شرق ما غرق غبار و غرب ما هم غرق سیل

هر زمانی می‎رسد پیک عزا از یک طرف

 

ما که مجبوریم تا از صبح تا شب بشنویم

چرت و پرت از یک طرف، پرت و پلا از یک طرف

 

بارالها! نوکریم و چاکریم و بنده‎ایم

باز کن راه نجاتی ای خدا از یک طرف

 

حسین شادمهر


در تکاپوست به او رای دهیم
پر هیاهوست، به او رای دهیم

در و دیوار پر از تبلیغات
همه جا اوست، به او رای دهیم

چهره‌ی پوسترش با فتوشاپ
شده خوش پوست، به او رای دهیم

خوشگل و خوش‌نمک و خوش‌صحبت
خوش بر و روست، به او رای دهیم

بده بستان چه فراوان دارد
پشت پستوست، به او رای دهیم

گفته حلّال مسایل هستم
نه خطاگوست، به او رای دهیم

فک و فامیل بزرگی دارد
توی در توست، به او رای دهیم

می‌تواند همه را سنگ کند
اهل جادوست، به او رای دهیم

شده دلسوز برای من و تو
مثل خالوست، به او رای دهیم

عکسِ با رفتگرش را دیدی؟
گرمِ جاروست، به او رای دهیم

وعده‌هایش همه شیرین و قشنگ
نیک و نیت، به او رای دهیم

کلک و حیله و حقّه بلد است
وه چه پرروست، به او رای دهیم

خون دل خورده برای این پست
چون که زالوست، به او رای دهیم

شده آواره برای دو سه رای
این سو آن سوست، به او رای دهیم

از غم و غصّه‌ی ما بی‌خبر است
خنگ و هالوست، به او رای دهیم

پیش او، نامزد آن حزبی
موش ترسوست، به او رای دهیم

الغرض، باقلوا است و هلوست
آری ای دوست، به او رای دهیم

 

حسین شادمهر

 


 


زنم را عزیزم صدا می‌کنم
خطابش ضمیر شما می‌کنم

چنان دوست دارم زنم را که من
برایش همیشه دعا می‌کنم

من از ترس دعوا و تحریم شام
به او دائماً چشم ادا می‌کنم

به پایش در این وضع و اوضاع گوشت
دو تا گاو سنگین فدا می‌کنم

اگر شد به اصل و نشد هم بدل
سراپای او را طلا می‌کنم

مرا گر کند امر، در خدمتم
اگر خواست فیلی هوا می‌کنم

محال است روزی اگر دور از او
که فکری برای خطا می‌کنم

به روز زن و روز میلاد او
برایش چه جشنی بپا می‌کنم

برای خودم می‌خرم یک پراید
به او هدیه یک زانتیا می‌کنم

مرا گر چه خوانند یک زن ذلیل
من اینها به عشق و وفا می‌کنم 

 

حسین شادمهر

 


 

به سرم زد بروم تا که نماینده شوم
لااقل صاحب یک منفعتی بنده شوم


گاه چُرتی بزنم یا که بگویم چرتی
فیلمم پخش شود سوژه‎ی هر خنده شوم


هر کسی ساز خودش را زند آنجا، من هم
ساز خود را بزنم بلکه نوازنده شوم


دیده‎ام گاه در آنجا که غزل می‎خوانند
من چه کم دارم از آنها که سراینده شوم


می‎زنم نعره و فریاد نُت «دو- دو» را
آخر دوره سزا است که خواننده شوم


هر کجا سود اگر بود به آن رای دهم
نکند باز در این معرکه بازنده شوم


توی مجلس همه با آدم گُنده بپرم
عاقبت مالک برجی سر زرگنده شوم


وقت خوبی‎ست که لابی کنم و ساخت و پاخت
جای خوبی‎ست در این دوره که سازنده شوم


توی گمرک بروم خدمت مردم بکنم
راکب یک فقره خودروی بی‎دنده شوم


چارسالی شده باید به کف آرم پولی
تا که از کار رها باز در آینده شوم


پای از این مجلس خوبان نگذارم بیرون
روی این صندلی‎ام محکم و پاینده شوم


دفتر و دستک خود را همه جا پخش کنم
غرق در کاغذ و در پوشه و پرونده شوم

 

چند تا شرکت و صندوق مرا عضو کنند
تا که از پست و سمت مملو و آکنده شوم


خدمت خلق شعارم بشود امّا بعد
زودتر باید ازاین خلق خدا کنده شوم

 

حسین شادمهر

 


عملکرد مدیران چیست؟ هیچی
دقیقاً کار ایشان چیست؟ هیچی


برای طرح‎های آبکی‎شان
دلیل و بحث و برهان چیست؟ هیچی


به غیر از وعده‎های خوب دادن
هنرهای سخنران چیست؟ هیچی


به جز یک مشت حرف مفت دیگر
در اینجا جنس ارزان چیست؟ هیچی


ژن انگل همه جا را گرفته
به جز اینها فراوان چیست؟ هیچی


به جز فامیل بودن در ادارات
برای پست، میزان چیست؟ هیچی


نگاه برخی از این میزداران
به میزش غیر دکّان چیست؟ هیچی


دلیلش گندکاری‎ها اگر نیست
دلیل بوی تهران چیست؟ هیچی


به جز رشد گرانی و تورم
دگر رشد شتابان چیست؟ هیچی


خودش بالانشین و کاخ دار است
برایش درد اسکان چیست؟ هیچی


به جز از خودروهای بنجل چین
فراوان در خیابان چیست؟ هیچی


همه گفتم ولی آیا امیدی
برای حل بحران چیست؟ هیچی


چه اوضاع قمر درعقربی است
که آن را خط پایان چیست؟ هیچی

 

حسین شادمهر

 


مملکت افتاده در بحران ماسک

ای هزاران مرگ بر سلطان ماسک

 

صف به صف دیدم که هر جا بسته‎اند

مثل من صدها نفر خواهان ماسک

 

هرچه جستم، هرکجا رفتم؛ نبود

وای بر جمله خریداران ماسک

 

ماسک شد محبوب ملیون‎ها نفر

دست‎ها افتاده بر دامان ماسک

 

جای اینکه ماسک آویزان کنیم

ما همه گشتیم آویزان ماسک

 

از کرونا ما اگر جان در بریم

می‎شویم افسرده و داغان ماسک

 

بسته‎ام گونی به روی صورتم

تا کنم اینگونه من جبران ماسک

 

آنکه باید چاره‎ی درمان کند

گشته خود بیچاره و نالان ماسک

 

ما کرونا را شکستش می‎دهیم

تو برو کن چاره‎ی درمان ماسک

 

حسین شادمهر



چه ویروس خطرناکی
سرایت کرده در دل‎ها
چه دنیای کثیفیه
بدون عشق این دنیا

همه پشت نقاب و ماسک
همه از هم گریزانن
کسی عشقو نمی‎فهمه 
دلا بدجور زندانن

نگاه سرد آدم‎ها
نداره حسّ سابق رو
نمی‎لرزه دلی از عشق
ببینی قلب عاشق رو

نمی‎تونم، مگه میشه
نبوسم چشم مستش رو؟
نمی‎تونم، مگه میشه
نگیرم من دو دستش رو؟

من آرامش نمی‎خواهم
منو غرق بلایم کن
بگیر ای دوست دستامو
به عشقت مبتلایم کن

منو سرشار عشقم کن
در این دنیای پر افسوس
به دست عشق پاکم کن
از این حجم پر از ویروس

 

حسین شادمهر

 

 



به دانشگاه خواندم درس دشوار
پر از فرمول و انتگرال و آمار

برای شهریه گشتم چه مفلس
در آخر تا شدم روزی مهندس

صناعت پیشه کردم سالیانی
بدست آرم مگر آبی و نانی

به دور از همسر و فرزند و خانه
شدم آواره‌ی هر کارخانه

تمام دست و پایم روغنی شد
اَنیسم یک روبات آهنی شد

به دستم چرخ صنعت خوب چرخید
از این چرخش مرا چیزی نچربید

به یُمن واردات جنس چینی
شدم محکوم به خانه نشینی

شد اما چرخ صنعت چون که پنچر
مهندس هم نمی‌خواهند دیگر

کسی کو رفت دنبال صنایع
یقین عمر خودش را کرده ضایع

اگر خواهی نباشی سخت مقروض
پسر جان فنّ دلالی بیاموز

مهندس تا بخواهی بی‌شمارند
نود درصد از آنها فکر کارند 

 

حسین شادمهر

 

 


* در باب شیوع ویروس کرونا در ایران و احتکار ماسک

 

نه دست مردم محتاج گیرد
نه از حرص و طمع سیری پذیرد
هر آنکس احتکار ماسک کرده 
کرونایی شود فوری بمیرد wink

 

***

چنین گفتا مرا آن یار سرمست
تو را بهر سلامت نکته‌ای هست
تو کز کالای چینی شسته‌ای دست
کرونا را بکش با شستن دست smiley

 

***

نه واهمه از آنفلوآنزا داریم
نه ترس از این موج کرونا داریم
ما پوستمان کلفت شد از بس که
هر روز از این جور قضایا داریم surprise

 

حسین شادمهر

 

#کرونا #کرونادرایران #کرونایی 

 


شنیدم بزرگی کرونا گرفت

بترسید و راه اطبّا گرفت

 

دواخانه رفت و چه بسیار ماسک

به پول گزاف از همه جا گرفت

 

از آن پس به الکل پناهنده شد

اگر چه حرام است، اما گرفت

 

بسی سرفه کرد و نفس تنگ شد

تبی از چهل هم به بالا گرفت

 

سرانجام در بخش ایزوله رفت

قرنطینه شد، رو ز دنیا گرفت

 

شبی رو به درگاه ایزد نمود

بنای گله از تعالی گرفت

 

بگفت ای خدای کریم این چه بود

که آمد گریبان ما را گرفت؟

 

بلافاصله آن شبش خواب دید

جواب خود از توی رویا گرفت

 

کرونا به جز لعنت خلق نیست

تو را نیز آه همین‎ها گرفت

 

حسین شادمهر

 


 

اندوه و غم از سینه تکاندیم

از سینه غم و کینه تکاندیم

 

اسفند شد و این شب عیدی

آن غصّه‌ی دیرینه تکاندیم

 

از پنجره و مبل گرفتیم

تا پرده و آیینه تکاندیم

 

کردیم از آن شنبه چو آغاز

تا آخر آدینه تکاندیم

 

بر صورت ما ماند سیاهی

تا دوده ز شومینه تکاندیم

 

با معده‌ی خالی به شب و روز

با دست پر از پینه تکاندیم

 

در قالب یک کار گروهی

نرّینه و مادینه تکاندیم

 

تا شرّ نشود نوعِ تکان‌ها

با حفظ طمأنینه تکاندیم

 

رفتیم خرید شب عید و

سرمایه‌ی نقدینه تکاندیم

 

وامی که گرفتیم یهو رفت

جیب کت پشمینه تکاندیم

 

چون که الکی بود، دل و دست

از وعده‌ی پیشینه تکاندیم

 

القصه، تکاندیم و تکاندیم

با زحمت بیشینه تکاندیم

 

خاکی که فراهم شد از این راه

آن را سر کابینه تکاندیم

 

حسین شادمهر

 

 


 

پدرم کارگر است
صبح تا شب، سر کار
پدرم راننده است
یا مسافر یا بار

پدرم برزگر است
کار او با داس است
پدرم زحمتکش
عرقش الماس است

پدرم را دیدم
دست و پایش خسته
توی دستان پدر
پینه‌هایی بسته

پدران سایه‌ سر
پدران دلسوزند
مثل یک شمع و چراغ
پدران می‌سوزند

 

حسین شادمهر

 

 


 

ویروس کرونا همه جا نقل خبرهاست
در خانه بمانید که بیرون چه خطرهاست

 

در سیر و سفر خواهشاً امسال نباشید
با این همه ویروس مگر وقت سفرهاست

 

چون یار بدیدید در آغوش مگیرید
دلدار مبوسید که در بوسه ضررهاست

 

هرگز به کسی دست محبت ندهید و
دستی نه بگیرید که از دست حذرهاست

 

هی دست بشویید و بشویید و بشویید
زیرا که در این شستن دستان چه اثرهاست

 

هر چند که ویروس خطرناک و مهیبی‎ست
بهداشت فردی اثرش تیر و سپرهاست

 

ویروس فراری بشود گر که ببیند
بر ضدّ کرونا همه را بسته کمرهاست

 

گفتند اگر توی قرنطینه بمانید
هر کس که زرنگی کند از گله‎ی خرهاست

 

با سعی من و تو برود این کرونا نیز
در آخر این قصه، یقیناً که ظفرهاست

 

 ✍ #حسین_شادمهر


کرونا چیست؟ یک ویروس چینی‌ست

نفوذش از دهان و چشم و بینی‌ست

 

بلای آسمانی نیست اصلا

کرونا از بلایای زمینی‌ست

 

علاج آن نه با عنبر نسارا

نه با این نسخه‌های این چنینی‌ست

 

علاج آن مراعات تمیزی‌ست

که پاکی و تمیزی امر دینی‌ست

 

بمان در خانه‌ات تا می‌توانی

کرونا را دوا خانه‌نشینی‌ست

 

یقین با هم شکستش می‌دهیم و

کنار هم کرونا را غمی نیست

 

حسین شادمهر


نوروز و بهار است ولی خانه بمانید
ویروس کروناست، بدانید بدانید

تعطیلی امسال نه از بهر سفرهاست
در خانه بمانید و به هر جاده نرانید

هر شهر که هستید همان شهر بمانید
در ساری و سمنان و اگر در همدانید

دور از هم و در فاصله دور بایستید
گر در صف بانکید و اگر در صف نانید

یا در لگن خانه به استخر روید و
بر بالش خود نیز کمی اسب دوانید

از تلوزیون فیلم ببینید به تکرار
تاریخ و رمان و هنر و شعر بخوانید

در غار قرنطینه به هم غُر نزنید و
بر یک دگر اشیاء گران را نپرانید

خواهید نگیرید کرونا، سخن این است:
در خانه بمانید که در امن و امانید


حسین شادمهر


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

کلاسِ درس فراباشگاه مشتریان امواج تو راه روشن درسهای از قرآن گیمرها Mike Tonya دکتر رضا صادقی خاتم النبیا